چیزی که در دیدگاه او نقشی بایسته و لازمه ایفا می کرد و حضور لاینفکی داشت، چارچوبی جدید بود که بهخوبی توانست وحشتهای دوگانه آن زمان، یعنی نازیسم و استالینیسم را به ما معرفی کند. او در کتابی که درباره تمامیتخواهی نوشت این چارچوب را ارائه داد و سعی کرد آن را در یک طبقهبندی فلسفی جدید ارائه دهد که در درجه اول در آن شرایط بشر مدنظر قرار گیرد و در درجه دوم رویکرد تازهای به ماهیت زندگی سیاسی داشته باشد.
هرچند که امروز برخی از آثار آرنت در زمره کتب کلاسیک دستهبندی میشوند اما از همان آغاز همواره طبقهبندی کردن آثار او کار دشواری بوده است. فلسفه سیاسی او را نمیتوان در قالب دستهبندیهای سنتیای که از محافظهکاری، لیبرالیسم و یا سوسیالیسم میشود قرار داد. اندیشههای او را نمی توان با اندیشههای فلاسفه نوگرای معاصری همچون مکنتایر، والز، تیلور و ساندل مقایسه کرد.
از آنجا که در عقاید آرنت مخالفت با بعضی از اصول لیبرالیسم مشاهده میشود، نام او در برخی از جاها با نام منتقدان سنت لیبرال همراه میبینیم. شمار زیادی از عقاید این اندیشمند مؤید این عقیده هستند. به عنوان مثال نقد او بر دموکراسی پارلمانی، تأکید او بر تعهدات مدنی و ژرفاندیشی سیاسی، جدایی اخلاق از سیاست در اندیشه او، و تحسین سنت انقلابی بر این مخالفت صحه میگذارند. با این همه اینکه او را یک متفکر ضد لیبرالیسم بشماریم نیز تفکر اشتباهی است. در واقع میتوان گفت که آرنت یک مدافع سرسخت " حکومت مطابق بر قانون " است که بر نقش قانون در جامعه تأکید بسیاری دارد. او یکی از طرفداران بنیادگرای حقوق بشر است که تنها از حق زندگی و آزادی بیان دفاع نمیکند بلکه به دنبال حق عمل و نظر دادن برای تمام انسانهاست.
کسی که تمام شکلهای جوامع سیاسی ای را که بر اساس تعلقات سنتی، مذهبی، نژادی و قومی صورت گرفتهاند نقد میکند.
اندیشه سیاسی آرنت را نمیتوان تنها بر اساس عقاید مرتبط به لیبرالیسم، و یا تنها با توجه به شماری از آراء او سنجید و بررسی کرد. آرنت سیاست را فقط به عنوان ابزاری برای کسب رضایت افراد و منافع آنها، و یا وسیلهای برای یکپارچه کردن آنها حول مفهومی مشترک نمیدانست. برداشت او از سیاست بر اساس ایده پروراندن شهروندی فعال، که به تمام ارزشها میاندیشد و بر اهمیت مشارکت مدنی و ژرف اندیشی دسته جمعی واقف است، شکل گرفته است.
اگر بخواهیم آرنت را متعلق به یک سنت فکری بدانیم میتوانیم بگوییم او به سنت کلاسیک جمهوریخواهی معتقد بود که از اندیشههای ارسطو سرچشمه گرفته و در نوشتههای ماکیاولی، مونتسکیو، جفرسون، و تکوویل تکوین یافته است. طبق این تفکر، سیاست وقتی میتواند معتبر و قابل اعتماد باشد که شهروندان در فضایی سیاسی گرد هم آیند، به بررسی و تعمق در باب مسائل مشترک بپردازند و در این مسائل تصمیمات دسته جمعی بگیرند. به این ترتیب فعالیتهای سیاسی به دلیل رسیدن به یک توافق و مفهوم مشترک ارزش پیدا نمیکنند بلکه از آنجا که برای هر شهروند شرایطی را فراهم می آورند تا بتواند با قدرت در مسائل مشترک دخالت داشته باشد، به او توانایی داوری و تصمیم گیری در مسائل را می دهد تا در نهایت می تواند با عمل خود در سیاست تاثیر داشته باشد، موثق و قابل اعتنا می شود.
نظر شما